سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 جواب از گناه آدم - قرآن و عهدین

جواب از گناه آدم

دوشنبه 87 تیر 24 ساعت 7:13 عصر

 فخر رازی ادلّه بالا را با یک جمله
کوتاه جواب داده است: «
أنّ ذلک کان قبل النبوّة، فلا یکون وارداً علینا»[1] «همة
اشکالات، و رخ داد‌های حضرت آدم، پیش از مقام نبوّت بوده است، از این رو، مشکلّی
متوجّه ما نمی‌شود
» از کلام فخر رازی، استفاده می‌شود که ایشان، عصّمت را در انبیاء پیش از
مقام نبوّت، شرط نمی‌داند. بلکه ایشان، پاکی را پس از مقام رسالت، شرط می‌داند. فخر
رازی، از طرف کسانی که عصّمت را  در انبیاء
پیش از نبوّت هم شرط می‌دانند، چنین جواب داده است:

ج1:
بلی، عصمت مخالف أمر است، یعنی کسی که عصمت دارد خلاف دستور خداوندی کمر نمی‌
بندد. منتهی، امر دو قسم است، گاهی واجب و گاهی مستحب، و أمری را که حضرت آدم
مخالفت کرده است، مستحب بوده است. و چنین امری منافاتی با عصمت ندارد. و اطلاق
معصیت به آن، از باب مجاز است،

ج2:
توبه آن حضرت از گناهان صغیره است، و اگر از آن برنگردد و توبه نکند، ‌در مرور
زمان تبدیل به کبیره می‌شود. و پیامبران، همواره این جمله را تکرار می‌کردند: «
اللهم اجعلنا من التّوابین» «پروردگارا! ما را جزوی
کسانی قرار بده که همواره توبه می‌کنند
»

ج3:‌
ارتکاب منهی‌عنه، نیز دو جور است، برخی مستحقّ ذم است و دیگری نیست. و ارتکاب آدم
از قسم دوم بوده است. به عبارت دیگر همان ترک اولی است، و در ترک اولی عقابی در
کار نیست.   

ج4:
این که خداوند او را ظالم خطاب کرده است، از نظر حقّ تعالی صاحب گناهان کبیره و
صغیره ظالم و ستمگر است. زیرا که حقیقت ظلم »
وضع الشئ فی غیر موضعه» «قرار دادن، چیزی در غیر
جایگاه [اصلیش] می‌باشد
»؛ حضرت آدم نیز از جایگاه اصلیش تجاوز کرد.

ج5:
گناه حضرت آدم، حمل بر صغیره یا ترک اولی می‌شود.

ج6:
در جواب ششم، می‌گوید: اخراج آدم از بهشت و فرود آمدن او در زمین، بخاطر استفاده
از درخت ممنوعه و فریب شیطان نبوده است، از این رو، اخراج سبب، عقاب و سبک شماری
آدم  به حساب نمی‌آید. زیرا که خداوند آدمی
را برای خلافت در روی زمین آفریده است، چگونه آمدن در روی زمین، سبکی و عقاب به
شمار آید. اگر عذابی و ذمی در کار است، باید خداوند آدم را به حکم آیه: «
وَ مَنْ
یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نارًا خالِدًا فیها
وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ
»[2] به جهنّم
بفرستد. نه در زمین، ایشان در پایان گفته است: هرچند که امت همین را اجماع کرد
است.[3] (یعنی سبب خروج از بهشت و فرورد آمدن او بر زمین، گرفتار در سوسه شیطان و خوردن او
از درخت ممنوعه است)

نویسنده، بر این باور است. که، روح جواب فخر رازی به این حقیقت
بر می‌گردد: نهی از درخت ممنوعه نهی تحریمی و تشریعی نبوده است، که منافات با عصمت
داشته باشد،  بلکه نهی از آن، نهی ارشادی
بوده است، به عبارت دیگر یک نوع ترک اولی به حساب می‌آمده است. و ترک اولی با عصمت
منافاتی ندارد. نعمت الله جزایری، پس از طرح اقوال در مورد حقیقت درخت ممنوعه، به
این نتیجه رسیده و گفته است: جمع بین روایات و اقوال، این است؛ که، مراد از حسد،
غبطه ای است، که آدم و حوا به مقام پیامبر و آل طاهرینش خورده و در واقع آن یک نوع
ترک اولی بوده است»[4] بدین رو، نهی مولی سه حالت دارد: قسمی،«نهی مولوی تحریمی» است، که مخالفت
آن موجب مذمّت و عقاب و مخالفت آن، گناهی آشکار است، دیگری، «نهی اکراهی و
تنزیهی
» است،یعنی این که، از طرف مولی رخصتی در ترک آن لحاظ شده است، و در
چنین نهی، عقاب متصور نیست. اگر معصیتی هم به آن گفته می‌شود، از باب مجاز است،
نهی در داستان حضرت آدم و حوا، تنزیهی و ندبی بوده است.[5] گاهی هم، «نهی ارشادی» است، مانند حذر داشتن طبیب، چنین منعی، عقاب آور
نیست، فقط، بخاطر القاء نفس در مشقت و سختی خود شخص است. و نهی در چنین مواردی فقط
برای ارشاد و تفهیم بکار می‌رود. علامه
طباطبایی «ره» با تحقیقی که در واژه «غوی» در آیه: «
...وَ
عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏...
»[6] نموده؛ چنین گفته است: «کلمه «غوى» از مصدر«غوى» مخالف رشدِ به معناى رسیدن به واقع
است، بنا بر این، غوایت در معناى غیر ضلالت است چون ضلالت به معناى بیرون شدن از
راه راست که مقابل آن هدایت است مى‏باشد چیزى که هست هدایت در مقابل غوایت هم
استعمال مى‏شود ولى اگر در مقابل غوایت به کار رود به معناى ارشاد است.پس،
نافرمانى آدم نافرمانى امرى ارشادى بوده نه مولوى تا با عصمت انبیاء منافات داشته
باشد. اما معصیت امر ارشادى که هیچ داعى‏ جز احراز خیر و منفعت مامور و این‌که راه
صلح را انتخاب کند تا به آن منافع برسد در کار نیست و نیز اطاعت چنین امرى از تحت
ادله عصمت بیرون است و ادله عصمت انبیاء را منزه از مخالفت چنین اوامر و نواهى
نمى‏داند، انبیاء با داشتن عصمت مى‏توانند ترک اولى کنند و ترک اولى با عصمتشان
منافات ندارد، و یکی از ترک اولی همین ترک اولى است که  در داستان آدم رخ داده است.[7] و برخی دیگر از علماء نیز نهی در داستان حضرت آدم را، حمل بر نهی ارشادی نموده
است.[8] بنابر این، چنین نتیجه می‌گیریم که، نهی آدم از درخت ممنوعه، نهی ارشادی بوده
است. آن‌جا که خداوند فرموده است: «
فَقُلْنا
یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوُّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ
الْجَنَّةِ فَتَشْقى
»[9] «گفتیم: اى آدم، این دشمن تو و همسر توست، مبادا شما
را از بهشت بیرون کند که در رنج افتى- یا بدبخت شوى-
» نهی این آیه نهی ارشادی است. و نشان از این است؛ که، ابلیس
می‌خواهد آدم را از راحتی در بهشت خارج، و او را در مشقّت و بدبختی و کار و زحمت
بکاشند؛ همان طور که شیطان خودش از بهشت خارج شده است. سر انجام آدم و حوا، در دام
وسوسه شیطان گرفتار آمدند، خداوند از آن چنین خبر داده است: «
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا
کانا فیهِ ...
»[10] «پس شیطان آن دو را از آن (بهشت) بلغزانید و از آنچه
در آن بودند- از نعمت‌ها- بیرونشان کرد...
» و
اگر نهی مولوی و تحریمی بود خداوند چنین می‌فرمود: «
فاذلهما
الشیطان فاوقعهما فی القبح المخالفة و الذنب و استحاق الله غضبه
» «پس شیطان آن دو را از آن
(بهشت) بلغزانید وآن دو را در قبح و گناه که به موجب آن مستحقّ غضب خداوندی می‌شد،
واقع ساخت
»؛ دآب و روش خداوند بر این است: چیزی که لازم باشد،
خداوند از آوردن آن دریغ نمی‌کند. حال که چنین جمله‌ی را نیاورده است؛ معلوم می‌شود،
امر ارشادی بوده است. و تنها آدم و حوا در مشقّت و زحمت افتاده، و از قرب الهی دور
شده اند، و آنان دوری از قرب الهی را بزرگترین گناه می‌دانیسته‌اند: بدین سبب خود
را در پیشگاه خداوند ظالم و ستمگر معرّفی کرده‌اند: «
قالا
رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا
لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ
»[11] «گفتند: بار خدایا، به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را
نیامرزى و نبخشایى براستى از زیانکاران خواهیم بود
» باید گفت: هر ظلمِ به نفسی لازمه اش ذم و عقاب مَولی نیست. مگر از نوع ظلم
بالاتر، مانند خود کشی و هلاکت باشد. و نیز باید، یاد آور، شد: که طلب مغفرت دلیل
بر ذم و گناه نیست، زیرا، انسان های آگاه، عالم، ربّانی، کوچکترین خلافی که سبب
دوری آنان از خداوند شود، بزرگترین، گناه محسوب می‌شود. زیرا که انبیاء الهی، و
امامان معصوم، می‌کوشند، همة کردار و افعال شان در راستای جلب، رضایت محبوب واقع
شود. و چنین اندیشه‌ی با ترک اولی و انجام نهی ارشادی نیز منافات دارد. هر چند که
با عصّمت شان در تضاد نیست.


[1] . فخر رازی، عصمت الانبیاء، ج1، ص16.

[2] . نساء/14.

[3] . فخر رازی، عصمت الانبیاء، ج1،‌ ص17
-  22. (با تلخیص)

[4] . جزایری، نعمت الله، قصص الانبیاء،
ص47.

[5] . طوسی، محمد بن حسن، التبیان، فی
تفسیر القرآن، ج7، ص217.

[6] . طه/121.

[7] . طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،
ج14، ص222.

[8] . بلاغی، محمد جواد، الهدی الی دین
المصطفی، ج1، ص94 –  95.

[9] . طه/117.

[10] . بقره/36.

[11] . اعراف/23.


نوشته شده توسط : مهدی محمدی

نظرات ديگران [ نظر]


: لیست کامل یاداشت های این وبلاگ :